شهادت حضرت رقیه (ع)
Ruqayyah bint Husayn
سلام بر دختر سه ساله ای که از این عمر کوتاه خود با وجود سختی ها و غم های بسیار همراه عمه محترم خود حضرت زینب (س) درس مقاومت و ایستادگی به آزادگان جهان آموزش داد
حضرت رقیه (ع) دختر امام حسین (ع) و حضرت شهربانو می باشند و در 5 صفر 61 هجری قمری بعد تحمل رنج های بسیار حادثه تلخ کربلا به شهادت(وفات) رسید
حرم مطهر حضرت رقیه (ع) در دمشق می باشد
حضرت رقیه (ع) دختر خردسال امام حسین(ع) که در واقعه کربلا حضور داشت و همراه با کاروان اسرا به شام برده شد و در شام درگذشت
زیارتگاهی در دمشق به وی منسوب است
Ruqayya bint al-husayn is said to have been a daughter of Husayn ibn Ali, the third Imam in Twelver Shia
Husayn and a small group of his supporters were massacred in the Battle of Karbala in 680 CE on the order of the Umayyad caliph Yazid
Wikipedia
Born: November 7, 676 AD, Al-Madinah al-Munawwarah, Saudi Arabia
Died: 680 AD, Damascus, Syria
Place of burial: Sayyidah Ruqayya Shrine, Damascus, Syria
Siblings: Ali al-Asghar ibn Husayn
Great-grandparents: Muhammad, Khad?ja bint Khuwaylid, Abu Talib ibn Abd al-Muttalib, Fatimah bint Asad
Aunts: Zaynab bint Ali, Umm Kulthum bint Ali, Umamah bint Ali, Jumana bint Ali, Um Jafar bint Ali
Parents: Husayn ibn Ali
نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
توضیحات کامل مطلب
نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا… امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟…»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
حرم مطهر حضرت رقیه (ع)
گل نازدانه پدر
رقیه …رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه… رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه… رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه پیش نظر مردم بیگانه بگرییم
روز سوم محرم ، روز حضرت رقیه (ع)
روز سوم ماه محرمالحرام به یاد حضرت رقیه نامگذاری شده است
روز سوم ماه محرمالحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کردهاند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش میکند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان میکند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را میچشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمهها، فرو رفتن تیغها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟!
رقیه پدر را میخواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوتهای زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیثترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند.
امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیهای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج شد.
عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمهها هجوم آوردهاند، کودکان اهلبیت علیهمالسلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید «کجا میروی؟»، حضرت رقیه (س) فرمود «بابایم تشنه بود، میخواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم»، او گفت «آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند!»، حضرت رقیه (س) در حالی که گریه میکرد، فرمود «پس من هم آب نمیآشامم».
فاطمه کفیل استاد تاریخ جامعهالزهرا(س) در خصوص تشنگی حضرت رقیه در روز عاشورا به دو روایت اشاره میکند و میگوید: هنگامی که امام حسین علیهالسلام در لحظات آخر رقیه را در آغوش میگیرد و لبهای خشکیده نازدانهاش را میبوسد، در این هنگام رقیه به پدرش میگوید «العطش العطش، فان الظما قد احرقنی»؛ «بابا بسیار تشنهام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است»، امام حسین (ع) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم»، آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(س) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضی عنا؟»؛ «بابا جان کجا میروی؟ چرا از ما بریدهای؟»، امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد، این نشان از رابطه عمیق عاطفی بین حضرت رقیه علیهاالسلام و اباعبداللهالحسین علیهالسلام دارد، با توجه به اینکه رقیه مادر نداشت و مادرش از دنیا رفته بود.
حضرت رقیه (س) دختر امام حسین (ع) در واقعه عاشورا سه سال سن داشتند
وی درباره روایت دوم، بیان میکند: هلالبن نافع، که از سربازان دشمن بود، میگوید «من جلوی لشکر -دشمن- بودم، دیدم حسین(ع)، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان میآید، در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال او شتافت و خود را به حسین رسانید،آن گاه دامن او را گرفت و صدا زد «یا ابه! انظر الی فانی عطشان»؛ «بابا جان، به من بنگر، من تشنهام»، شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنهکام، مثل آن بود که بر زخمهای دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده باشند، سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بیاختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشکبار به دخترش فرمود «الله یسقیک فانه وکیلی»، «خدا ترا سیراب میکند؛ زیرا او وکیل و پناهگاه من است»، هلال میگوید «پرسیدم، این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین داشت؟»، به من پاسخ دادند «او رقیه دختر سه ساله حسین است».
آن عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمهها هجوم آوردهاند، کودکان اهلبیت علیهمالسلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) میبرند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد.
پس از اینکه هیاهو در دشت نینوا به خاموشی میگراید و خاندان آل طه پس از یک روز پر از مصیبت با بدنهای زخمی مدتی کوتاه را به استراحت میگذارند و در شب شام غریبان، حضرت زینب (س) در زیر خیمه نیم سوختهای، خواب بر چشمانش سنگینی میکند، در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دید، عرض کرد «مادرجان، آیا از حال ما خبر داری؟!»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «تاب شنیدن ندارم»، حضرت زینب (س) عرض کرد «پس شکوهام را به چه کسی بگویم؟»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین (ع) جدا میکردند، حاضر بودم، اکنون برخیز و رقیه (س) را پیدا کن».
در این هنگام حضرت زینب سراسیمه از خواب برخاست، هر چه صدا زد، حضرت رقیه (س) را نیافت و با خواهرش ام کلثوم(س)، درحالی که گریه میکردند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند، کنار بدنهای پاره پاره؛ رقیه (س) را دیدند که خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و درحالی که دستهایش را به سینه پدر چسبانیده است، درد دل میکند، حضرت زینب (س) او را نوازش داد و در این وقت سکینه (س) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند، در مسیر راه، سکینه (س) از رقیه (س) پرسید «چگونه پیکر پدر را پیدا کردی؟»، او پاسخ داد «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم».
استاد جامعهالزهرا(س) درباره شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بیان میکند: آن گونه کامل بهایی نقل میکند که حضرت رقیه خیلی گریه میکردند که از شدت گریه زنان اهل بیت به گریه افتادند بعد میگوید از شدت گریه زنان آل طه، یزید از خواب بیدار میشود و میپرسد که چه شده است، که به او میگویند کودک حسین خیلی بی تابی میکند و یزید دستور میدهد سر مبارک امام حسین را نزد رقیه علیهاالسلام ببرند. کامل بهایی نقل میکند که وقتی سر را به نزد حضرت رقیه آوردند که ایشان بیشتر گریه کردند و ترسیدند و فریاد زدند و طولی نکشید که جان از بدنشان پر کشید.
وی به روایت دیگری اشاره میکند و میگوید: پس از اینکه سر امام حسین علیهالسلام را به حضرت رقیه دادند، چون نظر آن حضرت بر سر مبارک افتاد، پرسید «ماهذا الراس؟»؛ «این سر کیست؟»، گفتند «هذا راس ابیک»؛ «این سر مبارک پدر توست»، پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشته و در بر گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت «پدرجان، کاش من فدای تو میشدم، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم و کاش میمردم و در زیر خاک میبودم و نمیدیدم، محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است»، پس آن قدر گریست که بیهوش شد.
کفیل با اشاره به صحبت کردن سر امام حسین علیهالسلام بر بالای نیزه با دختر سه سالهشان، ابراز میدارد: حارث که یکی از لشگریان یزید بود گفت «یزید دستور داد سه روز اهل بیت را در دم دروازه شام نگهدارند تا چراغانی شهر شام کامل شود، حارث میگوید «شب اول من به شکل خواب بودم، دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیدهاند و کسی بیدار نیست، اما فوراً از ترسش بازنشست، باز بلند شد و چند قدم به طرف سر حسین آمد که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود، آری، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه، آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، کلماتی فرمود و اشک ریخت، سپس دیدم سر حسین پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت «السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک»؛ «سلام بر تو ای بابای من، وای از شدت اندوه بعد از فراق تو، وای از غریبی بعد از شهادت تو».
زیارتنامه حضرت رقیه(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا سیدتنا رقیه علیک تحیه والسلام ورحمه الله وبرکاته السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، السلام علیک یا بنت فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین، السلام علیک یا بنت خدیجه الکبری ام المؤمنین و المؤمنات، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا بنت الحسین الشهید، السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده، السلام علیک ایتها الرضیه المرضیه، السلام علیک ایتها التقیه النقیه، السلام علیک ایتها الزکیه الفاضله، السلام علیک ایتها المظلومه البهیه، صلی الله علیک و علی روحک و بدنک فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنه مع ابائک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین، السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف ورحمه الله وبرکاته وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتک یا ارحم الراحمین»
تاریخ تولد حضرت رقیه (س) چه زمانی است
تاریخ تولد حضرت رقیه در سال 99 بر اساس اسناد و منابعی که در مقاله زیر ذکر شده است, حضرت رقیه در سال 57 هجری قمری متولد شدند درباره تاریخ تولد حضرت رقیه در منابع مختلف روایات متعددی آمده است در برخی روایات تاریخ تولد حضرت رقیه 17 شعبان و در برخی دیگر 23 شعبان ذکر شده است
حضرت رقیه(س) دختر خردسال سه ساله ی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بود که در روز عاشورا در کربلا حضور داشت و شاهد آن مصیبت های عظیم بود و در مقاتل نیز به چگونگی آنچه بر سر این کودک خردسال آمد میپردازند. وی پس از مصیبت های عاشورا به اسارت برده شد و سرانجام حدود 25 روز بعد وفات یافت.
تاریخ تولد حضرت رقیه در سال 99 به دو روایت، یکی 23 فروردین و دیگری 29 فروردین میباشد .
در برخی منابع تعداد فرزندان امام حسین علیه السلام را ده نفر ذکر کرده اند : شش پسر و چهار دختر. نام سه تن از دختران امام حسین(ع) را آورده و به نام دختر چهارم اشاره تکرده اند:
اربلی نویسنده کتاب کشف الغمه می نویسد: امام حسین ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. و از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام می برد و چهارمی را نام نمیبرد. (جلد دوم، چاپ اول، تبریز، 1381 هجری قمری، ص 38 ).
علامه مجلسی نیز همین حرف را به نقل از کمالالدین بن طلحه آورده است. (بحارالانوار، ج 45، ص 331).
نویسنده کتاب ناسخ التواریخ ، آورده است: محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤل میگوید: امام حسین(ع) چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه، زینب. و چهارمی را نام نبرده است (چاپ سوم، جلد چهارم سید الشهداء ، ص 238).
در کتاب منتخب التواریخ آمده است: یکی از قبوری که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین(ع) است. پس از آن داستان جالبی را نقل میکند. میگوید: شیخ محمدعلی شامی به من گفت: پدر بزرگ مادری من سید ابراهیم دمشقی سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبی در خواب حضرت رقیه را میبیند. حضرت رقیه با او میگوید: به پدرت بگو که به والی شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر میگوید ولی پدر میترسد و خبر نمیکند. شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم، همین خواب را میبینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب میبیند و با عتاب به او میگوید: چرا به والی خبر نمیدهی؟! سید نزد والی شام رفت و ماجرا را گفت. والی دستور داد علمای شیعه و سنی آمدند. والی گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّی نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خدا خواست خدایا پسری برایم عطا کن. دعای او قبول شد و سید مصطفی به دنیا آمد. والی شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولی قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفی است. این ماجرا گویا در سال 1280 قمری روی داده است(ص 388، چاپ اول).
کسی که درباره خرابه شام و درگذشت دختر چهار ساله امام حسین، گزارشی کوتاه ارائه کرده است عماد الدین حسن بن علی طبری صاحب کتاب کامل بهایی می باشد که وی نیز نامی از دختر متوفی نبرده است. مأخذ عماد الدین طبری کتاب الحاویه فی مثالب معاویه است که نویسنده آن قاسم بن محمد بن احمد ماموفی است. ایشان جریان را اینگونه نقل می کنند:
در کتاب الحاویه فی مثالب معاویه آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، مخفی میداشتند و به پسران و دختران آنان میگفتند: پدرتان به سفر رفته و برمیگردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جای دادند، در میان آنان دخترکی چهار ساله شبی خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم . زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صدای گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچهای پدرش را میخواهد و برای همین زنان و کودکان گریه میکنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتی نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادی برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد. (عماد الدین طبری، کامل بهائی، ج2، ص 179، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 ش).
بر اساس آنچه که در کامل بهایی آمده امام حسین علیه السلام دختر چهار ساله ای داشته و در شام دفن شده است و چون در کربلا رقیه نامی وجود داشته به این جهت احتمال می دهیم که نام او رقیه باشد و گرنه در منابع، نام این دختر بچه ذکر نشده است .
این دختر در سال 61 چهارسال داشت و بر این پایه در سال 57 هجری قمری به دنیا آمده است .
ارباب مقاتل در مورد حضور او در واقعه کربلا نقل کرده اند که امام حسین علیه السلام در بیشتر از یکجا و یک حادثه، نام او را به زبان رانده به خصوص در ساعات آخر عمر شریف آن حضرت، زمانی که می خواست با اهل و عیالش وداع کند با صدای بلند ندا داد:
ای خواهرم، ای ام کلثوم و تو ای زینب و تو ای رقیه و تو ای فاطمه و تو ای رباب بنگرید اگر کشته شدم گریبان چاک نکنید و چنگ به صورت نزنید و بیتابی نکنید. اللهوف فی قتلی الطفوف. و هم چنین در مقتل ابی مخنف که قدیمی ترین مقتل درباره ابا عبدالله الحسین علیه السلام می باشد آمده که در روز عاشورا برای وداع با اهل بیت و عیالش ندا کردند:
ای ام کلثوم، و ای سکینه، و ای رقیه و ای عاتکه و ای زینب، ای اهل بیت من درود من بر شما باد
زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها همراه با معنی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشنده مهربان
السلام علیک یا سیدتنا رقیه
درود بر تو ای بزرگ ما رقیه
علیک تحیه والسلام و رحمه الله و برکاته
که بر تو باد احترام و سلام و عنایات و برکات خداوندگار ما
السلام علیک یا بنت امیر المومنین علی ابن ابی طالب
. به تو ادای احترام میکنم ای دخت امیر المومنین علی بن ابی طالب،
السلام علیک یا بنت فاطمه الزهراء سیده نساء العالمین
در برابر عظمتت تعظیم می نمایم ای دختر فاطمه زهرا
که مادرت بزرگ زنان دو جهان است،
السلام علیک یا بنت خدیجه الکبری ام المومنین و المومنات
تسلیم مقام توام ای دختر یادگار خدیجه کبری،
که سمت مادری داشت بر مردان و زنان با ایمان
السلام علیک یا بنت ولی الله
. سلام بر تو ای دختر ولی خدا.
السلام علیک یا اخت ولی الله
درود بر تو ای خواهر دوست خدا.
السلام علیک یا بنت الحسین الشهید
سلامتی بر تو ای دخت حسین شهید .
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
دعا نثارت ای که هستی راستگو و حاضر در دینت .
السلام علیک ایتها الرضیه المرضیه
سلام بر تو ای که از راهت راضی بودی و خدا از مسیرت خشنود.
السلام علیک ایتها التقیه النقیه
در برابرت خاضعم ای پرهیزکار و پاکیزهتن ،
السلام علیک ایتها الزکیه الفاضله
تحیت بر تو ای تزکیه شده برتر،
السلام علیک ایتها المظلومه البهیه
تسلیم مقام توام، ای که بودی در مظالم و با ارزشت
همه را تحمل کرده افشا نمودی .
صلی الله علیک و علی روحک و بدنک
صلوات خداوند بر تو و بر روح تو و جسمت .
مع ابائلک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین
خداوند تبارک و تعالی خانه و زندگی تو را در بهشت قرار داده
در کنار پدران و اجداد پاک و گرامی معصومت .
السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی
درود بر شما به آنچه که صبر کردید.
پس چه زندگی زیبایی در انتظار شماست .
و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف
و نیز به فرشتگان پاسدار حرمت که نگهبان مقامات میباشند کرنش میکنم
فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنه
پس قرار داد منزل و سرای تو را در بهشت
و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین
و رحمه الله و برکاته
و به خاندان معظم رسول خدا محمد (صل الله علیه وآله و سلم)
که درود و رحمت خدا بر او باد دعا می کنم
برحمتک یا ارحم الراحمین .
و الطاف و مراحم الهی را مسئلت میکنم
از تو ای مهربانترین مهربانان
ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید
منبع : فان طب + بیتوته + شورای شهر حسن آباد