داستان میمون و مرغ دانا

story wise chicken monkey,مرغ دانا و میمون,حکایت مرغ دانا و میمون,داستان مرغ دانا و میمون,حکایت مرغ دانا و میمون,

حکایت مرغ دانا و میمون
story wise chicken monkey
داستان میمون و مرغ دانا
کَلیله و دِمنه کتابی است از اصل هندی که در دوران ساسانی به زبان پارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایت‌های گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شده‌است.داستان و حکایت مرغ دانا و میمون یکی از داستان های کلیله و دمنه است.
The story of the wise chicken and the monkey
The story of the wise monkey and chicken
Kalileh and Demneh is a book of Indian origin that was translated into Middle Persian during the Sassanid era. Kalileh and Demeneh is an instructive book in which various stories (mostly from the language of animals) are narrated. The story of the wise bird and the monkey is one of the stories of Kalileh and Demeneh.

حکایت مرغ دانا و میمون

حکایت مرغ دانا و میمون

توضیحات کامل مطلب

حکایت مرغ دانا و میمون

حکایت می‌کنند که در زمانهای قدیم، تعدادی از بوزینگان در کوهی مسکن گزیده بودند و در آنجا امرار معاش می‌کردند تا اینکه زمستان آمد و آنها همگی روزها را سپری می‌کردند ولی شبهای آنجا بسیار سرد بود و آنها پناهی نداشتند تا از سرما در امان بمانند در نتیجه به دنبال روشنایی و یا نوری می‌گشتند، به امید اینکه آن روشنایی آتش باشد و خود را به آنجا برسانند و از سرما فرار کنند و در پناه آن گرم بمانند.

بله، آنها هر روشنایی را که می‌دیدند به طرف او می‌رفتند و آنجا می‌ماندند تا گرم شوند، حتی اگر آن روشنایی نور چندانی هم نداشت و آنها را درست و حسابی گرم نمی کرد.

داستان مرغ دانا و میمون

در یک شب آنها، کرم شب تابی را دیدند و به گمان این که آتش است و گرما بخش، هیزم آوردند و در آن می‌دمیدند و هیزم بر سرش می‌ریختند تا آتش بگیرد و گرما بدهد و آنها را گرم کند، آنها همه هیزمها را بر سر کرم بیچاره ریختند و مدام آن را فوت می‌کردند ولی این کار بی فایده بود و هیچ ثمری نداشت، چرا که همه ما می‌دانیم کرم شب تاب گرمایی ندارد و در شب می‌تابد.

در آن نزدیکیها و بر سر شاخه درختی مرغی آشیان داشت و به کارهای بوزینگان می‌نگریست، مرغ دانا دلش به حال آنها و کرم شب تاب بیچاره سوخت، پس نزدیکتر آمد و گفت: ای بوزینگان این روشنی که شما بر سرش هیزم می‌ریزید، کرم شب تاب است و این کرم در شبها می‌درخشد و علت آن هم این است که می‌تواند نور کم را منعکس کند و مانند شب چراغ می‌درخشد، اما شما گمان کرده اید که آن آتش است در حالی که آن کرم، گرمایی ندارد و شما نیز وقت خود را تلف می‌کنید.

متن داستان مرغ دانا و میمون

اما سخنان و نصایح مرغ دلسوز بر دل تاریک بوزینگان اثری نکرد. در همان هنگام مردی از آنجا می‌گذشت و وقتی که این حال را دید، رو به مرغ کرد و گفت: ای مرغ دلسوز و عزیز، سخن تو در دل تاریک اینها اثری ندارد، آنها را به حال خود رها کن که به تو آسیب و صدمه خواهند رسانید. چون نصیحت کردن اینها مانند این است که شمشیر را بر روی سنگ امتحان کنی و یا شکر را در زیر آب پنهان نمایی.

اما مرغ نصایح مرد را قبول نکرد، پس از درخت پایین پرید و پیش بوزینگان آمد و شروع کرد به پند و نصیحت انها و توضیح و تشریح اینکه کرم شب تاب گرمایی ندارد و شما از سرما خواهید مرد، بالاخره بوزینگان عصبانی شدند و مرغ را گرفتند و سرش را کندند و پرهایش را نیز یکی یکی کندند و از کوه به پایین انداختند و دوباره به کار خودشان ادامه دادند تا اینکه تا صبح همگی از سرما مردند و جزای حماقت خود را دیدند.

کلیله و دمنه

منبع : بیتوته

برچسب و تگ های مطلب حکایت مرغ دانا و میمون:

حکایت مرغ دانا و میمون, مرغ دانا و میمون, حکایت مرغ دانا و میمون, داستان مرغ دانا و میمون, داستان مرغ دانا و میمون چیست, داستان مرغ دانا و میمون, متن داستان مرغ دانا و میمون,حکایت مرغ دانا و میمون,مرغ دانا و میمون,داستان مرغ دانا و میمون,داستان مرغ دانا و میمون چیست,متن داستان مرغ دانا و میمون,داستان مرغ دانا و میمون,

اولین نظر برای “داستان میمون و مرغ دانا”

  1. […] بیشتر بخوانید » داستان میمون و مرغ دانا […]

نظرات خود را درباره این مطلب با ما به اشتراک بگذارید